باور کردنش برای منم سخته اما دلم برای خودم تنگ میشه،
برای آرزوهام،برای رویاهام.
زندگی از من چیزی ،برای من نذاشت،،
هر چی داشتم ازم گرفت
و
تنها چیزی که برام موند یه تصویر آدم خوشبخته ....
که دیگران از من میبینن
اینجا ته خط نیست...
اینجا چند کیلومتر جلوتر از ته خطه.
می دونم خیلی وقته تموم شدم
اما همیشه میگن کار های خدا بی حکمت نیست...
راست میگفتن .. عوضش یه بازیگر حرفه ای شدم
وقتی یه مرده هستم که انتظار دفن شدن رو میکشم،
ادای زنده ها رو در میارم.
حتی کسی کوچکترین بویی از کارم نمی بره.
فقط خدا می دونه...فقط اون میبینه...
از همه چی خبر داره..
اما اونم سکوت رو انتخاب کرد
از کجا معلوم شاید اون قدر خوب نقشمو زندگی میکنم
که حیفش میاد قطعش کنه
و میخواد بیشتر تماشا کنه.
شاید دیگه خیلی دیر شده باشه....اره خدا خیلی دیره
حتی معجزه تو هم ....

:: برچسبها:
ته,
خط,
خدا,
,