|
|
سن یاریمین قاصیدی سن |
|
|
سن یاریمین قاصیدی سن
اگلش سنه چاى دئمیشم
خیالینى گوندرهیب دیر
بس کى من آخ- واى دئمیشم
آخ! گئجهلر یاتمامیشام
من سنه لاى- لاى دئمیشم
سن یاتالى، من گؤزومه
اولدوزلاری سای دئمیشم
هر کس سنه اولدوز دئیه
اؤزوم سنه آى دئمیشم
سندن سونرا، حیاته من
شیرین دیسه، زاى دئمیشم
هر گوزهلدن بیرگول آلیب
سن گؤزهله پاى دئمیشم
سنین گون تک باتماغیوى
آی باتانا تای دنمیشم
ایندى یایا قیش دئییرم
سابق قیشا یاى دئمیشم
گاه طویووی یاده سالیب
من ده لى، ناى- نای دئمیشم
سونرا یئنه یاسه باتیب
آغلاری های هاى دئمیشم
اتک دولو دریا کیمى
گؤز یاشیما، چاى دئمیشم
عمره سورهن من قره گون
آخ دئمیشم، وای دئمیشم
استاد شهریار

|
نوشته شده توسط سمانه در
چهار شنبه 22 / 2 / 1393 و ساعت 11:13 |
|
|
|
|
|
نه با مایی، نه بیمایی! |
|
|
نگاهت را نمیخوانم، نه با مایی، نه بیمایی!
ز کارت حیرتی دارم، نه با جمعی نه تنهایی
گهی از خنده گلریزی، مگر ای غنچه گلزاری؟
گهی از گریه لبریزی، مگر ای ماه، دریایی؟
چه میکوشی به طنّازی، که بر ابرو گِره بندی
به هر حالت که بنشینی، میان جمع، زیبایی!
درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر
چرا پنهان کنی ای جان؟! بهشت آرزوهایی
گهی با من همآغوشی، گهی از ما گریزانی
بدین افسونگری، در خاطرم چون نقش رویایی
لبت گر بیسخن باشد، نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدنها، نه خاموشی، نه گویایی
گهی از دیده پنهانی، پریزادی، پریرویی
گهی در جان هویدایی، فرحبخشی، فریبایی
به رخ گیسو فرو ریزی که دلها را برانگیزی
از این بازیگری بگذر، به هر صورت دلارایی
چرا زلف سیاهت را حجاب چهره میسازی؟
تو ماهی، در دل شبها، نه پنهانی، که پیدایی!
زبانت را نمی دانم، نه بیشوقی، نه مشتاقی
نگاهت را نمیخوانم، نه با مایی، نه بیمایی!

|
نوشته شده توسط سمانه در
چهار شنبه 22 / 2 / 1393 و ساعت 11:3 |
|
|
|
|
|
لعنت به زندگی.... |
|
|
لعنت به زندگی....
امروز باران بارید
اما
من با تو زیر این باران لعنتی
خیس نشدم
|
نوشته شده توسط سمانه در
سه شنبه 21 / 2 / 1393 و ساعت 20:55 |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
نوشته شده توسط سمانه در
یک شنبه 19 / 2 / 1393 و ساعت 15:27 |
|
|
|
|
|
امروز ... |
|
|
امروز ...
خاطراتت را سوزاندم !
اما بوی خوش هیزمش ؛
بی قرارم کرد ...
اتفاق تازه ای نیست !!!
دوباره دلتنگت شدم ...
|
نوشته شده توسط سمانه در
یک شنبه 19 / 2 / 1393 و ساعت 11:30 |
|
|
|
|
|
صدای گذر آب |
|
|
از صدای گذر آب چنان می فهمم ؛
تندتر از آب روان ؛
عمر گران می گذرد ...
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست !
آنقدر سیر بخند ...
... که ندانی غم چیست !!!
:: برچسبها:
صدای گذر آب,
سیر بخند,
ندانی,
غم چیست,
,
|
نوشته شده توسط سمانه در
یک شنبه 19 / 2 / 1393 و ساعت 11:18 |
|
|
|
|
|
لبخند تو |
|
|
لبخند تو ؛
تمام تعادل شهر را به هم می ریزد !
تو بخند ...
من شهر را دوباره می سازم !!!
:: برچسبها:
لبخند تو,
تعادل شهر,
بخند,
,
|
نوشته شده توسط سمانه در
یک شنبه 19 / 2 / 1393 و ساعت 11:12 |
|
|
|
|
|
مقصد |
|
|
مقصد ؛
مال شهر قصه بچگی هاست !
دنیای آدم بزرگ ها ...
فقط " جاده " دارد !!!
|
نوشته شده توسط سمانه در
یک شنبه 19 / 2 / 1393 و ساعت 10:26 |
|
|
|
|
|
قرص |
|
|
هیچ وقت قرص هایی که حال آدمو خوب می کنند ...
جای خوب هایی که دل آدمو قرص می کنند نمی گیرند !!!
:: برچسبها:
قرص,
حال ادم,
,
|
نوشته شده توسط سمانه در
یک شنبه 19 / 2 / 1393 و ساعت 10:41 |
|
|
|
|
|
بعضی آدمها |
|
|
|
نوشته شده توسط سمانه در
یک شنبه 19 / 2 / 1393 و ساعت 10:28 |
|
|
|
|
|
دمه مجنونا دلی |
|
|
دمه مجنونا دلی بلکده لیلا دلی دیر
عشق اولان یئرده بوتون عاقل و دانا دلی دیر
سالدی یوسف کیمی اوز سوگیلین زندانه
قویدو رسوالیغی عالمده زلیخا دلی دیر
عشق زنجیرینین افتادسی بیر من دگیلم
هوس سلسله عشقیله دونیا دلی دیر
ساریلیر چینینه،گاه بوینونا،گاه قامتینه
اژدهالر کیمی اول، زلف چلیپا دلی دیر
بیر وفا سیز گوللی چون ناله سی دونیانی توتوپ
عاشق قلبی کیمی بولبول شیدا دلی دیر
بیرجه شیرینیله فرهاده مزمت یوخدور
وادی عشقده وامق دلی،عذرا دلی دیر
ال گوتورمز بو قارا گوزلی لرین زولفوندن
هر یئتن ظن اله بیر واحد گویا دلیدیر

|
نوشته شده توسط سمانه در
پنج شنبه 18 / 2 / 1393 و ساعت 14:38 |
|
|
|
|
|
قرار نیست |
|
|
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟
ف.عباسی
|
نوشته شده توسط سمانه در
جمعه 17 / 2 / 1393 و ساعت 12:32 |
|
|
|
|
|
به جان حضرت آدم |
|
|
نهـال دوستی بَر کـن، که در قـرن اتم دیگــر
توقع از رفیق و مونس و همدم قدیمی شد
نیـــاور بر زبـان نام وفــــا ، از خیـر آن بگــذر
وفا تنها نه اینجا، بلکه در عالم قدیمی شد
بجای گریه در مرگ عزیزان خیز و شادی کن
که تشـریفات مجلس و ماتم قدیمی شــد
به گرد شهر می گردی که تا آدم کنی پیدا ؟
به جان حضرت آدم، که آدم هم قدیمی شد

:: برچسبها:
ادم,
گریه,
مرگ,
رفیق,
به جان حضرت آدم,
|
نوشته شده توسط سمانه در
پنج شنبه 11 / 2 / 1393 و ساعت 16:49 |
|
|
|
|
|
نگـــــــران نباش |
|
|
نگـــــــران نباش
حــــال مـــن خـــــــوب اســت
بــزرگ شـــده ام...
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام
که این فـــاصــله ی کوتـــاه بین لبخند و اشک
نامش زندگیست...
آمــوختــه ام
که دیگــر دلم برای هیچ کس تنگ نشــــود
راســــــتی
بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم...
حــــال مـــن خـــــــوب اســت
خــــــوب خــــوب...
:: برچسبها:
نگران نباش,
حال من خوب است,
هیچ کس,
,
|
نوشته شده توسط سمانه در
پنج شنبه 11 / 2 / 1393 و ساعت 16:40 |
|
|
|
|
|
دعا کن |
|
|
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله رنج من ، ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت به پروانه نمی آید عشق

:: برچسبها:
شمع,
پروانه,
شاید این بوسه,
|
نوشته شده توسط سمانه در
پنج شنبه 11 / 2 / 1393 و ساعت 16:30 |
|
|
|
|
|
اگر خدا بخواهد |
|
|
ای دل اگر خدا بخواهد حتما میشود
و خدا هم میخواهد.
 
:: برچسبها:
اگر خدا بخواهد,
میشود,
,
|
نوشته شده توسط سمانه در
جمعه 10 / 2 / 1393 و ساعت 15:47 |
|
|
|
|
|
چشمت به چشم ما |
|
|
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست! که این رسم دلبریست
هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینهها زودباوریست
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابرِ همگان، نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکیست
ای آفتاب، هرچه کنی ذرّه پروریست!
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسریست

:: برچسبها:
ساحل,
دعای تو,
چشمت به چشم ما,
چشمت به چشم م,
|
نوشته شده توسط سمانه در
جمعه 10 / 2 / 1393 و ساعت 15:36 |
|
|
|
|
|
من پشیمانم |
|
|
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟
گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است
داستانهایی که مردم از تو میگویند چیست؟
خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟
چند روز از عمر گلهای بهاری مانده است
ارزش جانکندن گلها در این یک چند چیست؟
از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چارهی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟
عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟
فاضل نظری
از
:: برچسبها:
بخشیدن یک دل,
دل کندم,
من پشیمانم,
|
نوشته شده توسط سمانه در
جمعه 10 / 2 / 1393 و ساعت 14:56 |
|
|
|
|
|
کاج جشنهای زمستانی |
|
|
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
ف.ن

:: برچسبها:
بهانه,
قربانی,
بارانی,
یوسف,
|
نوشته شده توسط سمانه در
جمعه 10 / 2 / 1393 و ساعت 1:37 |
|
|
|
|
|
پیشکش |
|
|
این هدیه را اگر نپذیری کجا برم
جان است جان! اگر تو نگیری کجا برم
یار عزیز! یوسف من کم تحمل است
این برده را برای اسیری کجا برم
بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه
موی سفید را سر پیری کجا برم
ای قلب زخم خورده ی بیمار، من تو را
گر پیش پای دوست نمیری کجا برم
جان هدیه ای ست پیشکش آورده از خودت
این هدیه را اگر نپذیری کجا برم
 
:: برچسبها:
پیشکش,
,
|
نوشته شده توسط سمانه در
جمعه 10 / 2 / 1393 و ساعت 1:17 |
|
|
|
|
|
غرض رنجیدن ما بود |
|
|
غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ
به خون خویش میغلتند خلقی بیگناه اینجا
نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم
بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان میجوید از من تا نیاید اشتباه اینجا
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا
فاضل نظری

:: برچسبها:
تو زیبایی,
غرض رنجیدن ما بود,
فاضل نظری,
|
نوشته شده توسط سمانه در
جمعه 10 / 2 / 1393 و ساعت 1:3 |
|
|
|
|
|
به پای تـــــــــــو نــــــــــرسیــدند |
|
|
مـــــــــن زخمــــــــهای بـــــے نظیری به تـــــــن دارم
اما تــــــــــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،
عمیـــــــــق تــــرینشان ،
عــــزیــــــــــــز تـــرینشان !
بعــد از تـــــــــــو آدم ها
تنها خــــــــراش های کوچکـــــے بودند بــر پوستـــــم
که هیچ کـــــــدامشان به پای تـــــــــــو نــــــــــرسیــدند
به قلبــــــــــم نـــــــرسیدند ....

:: برچسبها:
زخم,
هیچ کدامشان,
به پای تو نرسیدند,
,
|
نوشته شده توسط سمانه در
شنبه 9 / 2 / 1393 و ساعت 15:58 |
|
|
|
|
|
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی |
|
|
غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت... برای تماشا خوش آمدی
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق، روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
فاضل نظری

:: برچسبها:
ای عشق,
دیر امدی,
خوش امدی,
|
نوشته شده توسط سمانه در
شنبه 9 / 2 / 1393 و ساعت 15:31 |
|
|
|
.:: Powered By
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.
|
|